از صبح افتادهام به جان خانه. گردگیری کردهام، ظرف شستهام، روبالشیها و حولهها را شستهام.
از گردگیری و ظرف شستن متنفرم، اما بیماری فصل امتحانها شروع شده، حاضرم هر کاری بکنم که درس نخوانم.
همین الان هوس کردم بروم توی آفتاب بدوم.
کاش لااقل این ترم شاهنامه داشتم به جای مثنوی.
آقای فردوسی، آقای فردوسی عزیز...